سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 207239

  بازدید امروز : 19

  بازدید دیروز : 1

این جا دیگر یک خانه نیست - زلال پرست

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

درباره خودم

 

پیوندهای روزانه

مراسم تشکر صلاحی از... بی حضور خودش [110]
حلزون شکن عدن -شهریار مندنی پور [103]
اشتباه می کنی-داستان کوتاه بابک تختی [122]
نقد فیلم تقاطع [83]
وزیری خالق نواهای ماندگار [93]
تولد کودکی با قلب خارجی [131]
تدوین تاریخ فلسفه در ایران [129]
غذاهای مفید برای قلب و مغز [132]
جمشید مشایخی، نیم قرن فعالیت هنر&# [90]
اصول داستان نویسی [148]
کارنامه هنری مخملباف [90]
انتشار رمان بار هستی در زادگاه کوندرا برای نخستین بار [95]
البوم شبهای تهران -سعید شنبه زاده [153]
البوم عکس های استاد شجریان [187]
پاپلونرودا-مجموعه اشعار (انگلیسی) [259]
[آرشیو(20)]

 

لینک به لوگوی من

این جا دیگر یک خانه نیست - زلال پرست

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

آوای آشنا

 

بایگانی

بهمن
اسفند
فروردین 84
اردیبهشت 84
تیر 84
مرداد 84
شهریور 84
مهر 84
ابان 84
اذر 84
دی 84
بهمن 84
اسفند 84
فروردین 85
اردیبهشت 85
خرداد 85
تیر 85
مرداد 85
شهریور 85
مهر 85
پاییز 1385

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

اشتراک

 

 

این جا دیگر یک خانه نیست

نویسنده:زلال پرستم::: یکشنبه 84/6/20::: ساعت 2:41 عصر

درزندگی ادم لحظه هایی هست که بی انکه بداند چرا دلش می خواهد رها شود .رها شود از هر چه زنجیر است و قید و پرواز کندیعنی  برود ان بالا ها بنشیندکنار دل خورشید و تا دنیا دنیاست بخندد به همه باید ها و نباید های پوچی که همان زندگی را درچشمانش مبتذل کرده است.در زندگی ادم درست در همان لحظه هایی که دلت می خواهد رها شوی درست در همان لحظه ها حادثه ای به ناگهان می اید و پایبندت می کند!  انقدرکه می چسبی به   همین بایدها ونبایدها. به حدی که فراموشت میشود یک لحظه ناب در یک روز ,ناگهانی مرد.

در این مدت چند روز که حسابش از دستم در رفته سعی کردم از کتاب های پیشنهادی شما بخوانم .یک یا دوبار سعی کردم وبلاگم را حذف کنم .چندین ای میل را مجبور شدم نخوانده دیلت کنم !!! و اخرش به یک نتیجه رسیدم  من در زلال پرست برای خودم مینوشتم یعنی اینجا خانه من بود و دوست داشتم در خانه ام انطور که دوست داشتم بگردم !ولی وقتی احساس کردم دارم میشوم همان ادمی که مجبور است  مجبور شود .تصمیم گرفتم ننویسم .به همین سادگی  حالا هم کم کمک دل بریده ام از  اینجا چرا که دیگر ان جایی نیست که فکرش را می کردم .در این جا هم باید اسیر همان دغدغه هایی شد که همیشه گویا مثل بختک به روی سینه ات افتاده اند .این جا هم همیشه زیر ذره بین می روی و شاید این جا دیگریک  خانه  معمولی نیست. نمی دانم شایدادم برای انکه خودش باشد باید گم شود در هیاهوی ناشناسی وحالا اگر هم این جا خانه ام باشد امیدوارم انهایی بیایند این جا و ماندنی شوندکه قصد تغییر دادن صاحب خانه را نداشته باشند .راستش را بخواهید منظور من این نیست که کسی حق ندارد انتقاد کند و یا نظر شخصی اش را در مورد مطلب خاصی بدهد بلکه بیشتر روی صحبتم با انها یی است که فکر می کنند انقدر حق دارند که دیگران را مجبور کنندکه چیزی را بنویسندو بگویندکه انها دوست دارند  .

ممنونم ار دوستانی که هنوز به اینجا سر میزنندچه دوستانی که ردپایشان همیشه ماندنی است وچه انهایی که رهگذری میایند و میروند.

تا بعد  بدرود


موضوعات یادداشت



[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com